تو کجایی سهراب؟
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردن ... چشمها را بستند و چه با دل کردن ... !
وای سهراب کجایی آخر ؟
زخم ها بر دل عاشق کردن ...
...خون به چشمان شقایق کردن ...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدن ...!
همه جا سایه دیوار زدن
آری تو راست می گویی آسمان مال من است , پنجره , فکر , هوا , عشق , زمین مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است ؟؟؟
من نمیدانم که چرا این مردم , دانه های دلشان پیر است
صبر کن ای سهراب , قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر می آیید تند و آهسته چه فرقی دارد , تو به هر جور دلت خواست بیا ...
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد
مثل مرمر شده است , چینی نازک تنهایی من
.jpg)